عین صاد

انشاالله کوتاه میخوانیم |عمیق فکر میکنیم|وزیبا عمل میکنیم

عین صاد

انشاالله کوتاه میخوانیم |عمیق فکر میکنیم|وزیبا عمل میکنیم

سلام خوش آمدید

۹ مطلب با موضوع «آشنایی با استاد علی صفایی حائری :: از نگاه دیگران» ثبت شده است


📽 مصاحبه با حجة‌الاسلام و المسلمین
دکتر #امیر_غنوی
از شاگردان نزدیک استاد

2⃣ قسمت دوم:

🔸موضوع: شاخصه‌های اندیشه
استاد علی صفایی حائری

 

 

  • ۰ نظر
  • ۰۶ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۴۶

📽 مصاحبه با حجة‌الاسلام و المسلمین دکتر امیر_غنوی از شاگردان نزدیک استاد

1️⃣ قسمت اول:

🔸موضوع: ویژگی های شخصیتی و اخلاقی
استاد علی صفایی حائری






  • ۰ نظر
  • ۰۶ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۲۳
از نگاه دیگران | دست در دست ولی خدا

احساس من این بود در سلوک دهه پایانی عمر استاد، ایشان دقیقا دریافته بود که سلوک تنها باور نیست، البته در همه عمر ایشان آدم این رد پا را می‌یابد، و می‌بیند که به نقطه اوج خودش رسیده بود. هرچه می‌رسد از آن‎جاست. و شما باید تلاش کنید که هم خودتان را برسانید به آستان ولی‌تان و هم دیگران را.

معتقد بود ما مأموریتی در جهان نداریم الا این‌که خودمان را به دست ولی‌مان بسپاریم و بعد با پای ولی‌مان حرکت کنیم. دیگران را هم دست‌شان را به دست ولی‌مان برسانیم. اگر به آن‌جا رساندی و خودت حذف شدی، او رسیده است و اگر نرساندی جز گمراه شدن و گمراه کردن کار دیگری از تو ساخته نیست. حتی آن‎هایی که خودشان قطب و محور می‌شوند و فلشی نیستند که دیگران را به ولی خدا برسانند، دست مردم را نمی‌توانند به دست ولی خدا برسانند؛ هم گمراه می‌شوند و هم حجاب دیگران. یعنی دیگران را هم گمراه می‌کنند. این حاصل دهه پایانی عمر ایشان بود. شما بحث‌های ایشان را در محرم‎های دهه 70 ببینید. از آن‎ چنین مطلب موج می‌زند. این‎که ما اضطرار به ولی‌مان داریم.

همه دوستان ما که دنباله‌روی این عزیزمان هستند، می‌دانند که ایشان راه را به پایان نبرده‌اند. سرنخ‌هایی را برای ما به جا گذاشته‌اند تا ما راه را ادامه بدهیم. ولی آن‌چه که مهم است این‎که افق‌گشایی‌هایی که شما در آثار ایشان می‌بینید، به‎نظر من از مهم‌ترین مسائلی است که من در آثارشان یافتم؛ هم در وجودشان و هم در آثار مکتوب‎شان. افق‌گشایی‌ها، یعنی وقتی شما تفسیر ایشان را می‌بینید، افق جدیدی گشوده می‌شود. آدم می‌فهمد این‎گونه نیز می‌توان مطالعه کرد، این‎گونه نیز می‌توان نگاه کرد و نگاه عمیق‌تر و جامع‌تری داشت. البته این آفاق می‌تواند بازتر شود. افق‌گشایی از خصوصیات‎ ایشان است. در مسئله تربیتی، در مسئله تفسیر قرآن هست.

از جمله نکته‌ای که من استفاده کردم از کلمات ایشان در موضوع ما همین افق‌گشایی است. این افق‌گشایی به معنای این است که در آثارشان از این دست مطالبی که من عرض کردم، زیاد دیده می‎شود که پرداخته‎اند به عمق تحلیل و در جای خود عمیق تحلیل کرده‎اند. من هم مطمئن هستم ایشان در مراتب وجدانی خودشان واجد این معارف و بالاتر بودند. همان چیزی که آدم با آن محشور می‌شود، یعنی آدم با حرف‌هایش محشور نمی‌شود با یافته‌هایش محشور می‌شود؛ آن دریافتی که ایشان از وجود مقدس امام رضا(ع) داشتند، همان چیزی بود که در یک کلمه گفتند. می‌فرمودند: «من این‌ها را خدا نمی‌دانم و از خدا جدا نمی‌دانم.» این تمام حرف است. یعنی در قوس نزول اسماء حسنی الهی هستند. ارکان توحید، دعا مدینه، «اسماءُ التی ملاتْ ارکان کل شیء» این احساس در وجود ایشان موج می‌زد. نسبت به ائمه به‎خصوص ثامن‌الحجج مشهود بود. نسبت به همه اولیای معصوم.

  • ۰ نظر
  • ۱۹ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۱۶
همیشه مسافر

مطرب که عاشق نبود؛
و نوحه گر که دردمند نبود؛
دیگران را سرد کند!


اصلاً نمی‌توانستم باور کنم که یک سفر کوتاه یکروزه همة زندگی مرا تغییر دهد و سال‌های سال تا به امروز این همه بر لحظه، لحظة عمر و جزء جزء هستی‌ام تأثیر بگذارد.

یکی از روزهای آذر ماه سال یک هزار و سیصد و پنجاه و هشت.من بودم و سعید و ناصر، سعید که بعدها چند تکه از استخوان‌های او را از جبهه به تهران آوردند و ناصر که تمام بدن مجروح و زخمی‌اش نشانه‌هایی دارد از هشت سال حضور جوانمردانه و در دفاع از این سرزمین (و الان ناصر در بیمارستان است و من بی همت ناسپاس به دیدنش نرفته‌ام هنوز).
شنیده بودم که خیلی از کتاب‌ها، خوانندگان خود را به دنبال نویسنده‌ها روانه کرده‌اند. جست و جویی که از انس با اثر شروع شده و به مصاحبت مؤثر انجامیده. ما نیز با خواندن چند کتاب از نویسنده‌ای ناشناس، راهی شده بودیم.
بعد از زیارت حضرت معصومه، راهی کتابفروشی‌های اطراف حرم شدیم. به دنبال کتابفروشی هجرت. بالاخره راه پله‌ای را گرفته بودیم و رفته بودیم بالا، در آن بالاخانه با کتابفروش سر و کله می‌زدیم که به دنبال نویسنده این چند تا کتاب آقای (عین صاد) می‌گردیم که از بعضی‌ها شنیده‌ایم نام اصلی‌اش علی صفایی است.

کتابفروش همین طور طفره می‌رفت. نه ردمان می‌کرد که برویم پی کارمان و نه نشانی آقای (عین صاد) را به ما می‌داد. معلوم بود که ما را نگاه داشته تا هم قدری سبک سنگین‌مان کند و قدری هم وقت بگذرد. همین طور بود. دیگر حوصله‌مان لبریز شده بود و چیزی نمانده بود تا راه بیفتیم که مردی روحانی وارد شد. و دقایقی بعد،‌ مرد کتابفروش با حرکات چشمش به ما اشاره کرد که یعنی همین است و ما متوجه تازه وارد شدیم.

بیست و هفت هشت ساله می‌نمود.عمامه‌ای سفید و عبا و ردایی ساده با موهایی و ریش خرمایی و چهر‌ه‌ای آرام. با تعجب و احترام سلام کردیم. خودش جلو آمد و خیلی صمیمانه و به یادمان نمانده که با چه چیزی سر صحبت را باز کرد. قرار شد که عصر به خانه‌اش برویم. در محله باجک قم.
بر دیوار آن خانه کوچک یک طبقه،‌ تعداد زیادی دوچرخه و چند تا موتور گازی و دنده‌ای تکیه داده بودند .تو که رفتیم لحظات آخر درس او بود. با تعدادی طلبه ملبس و مکلا که در اتاق کیپ نشسته بودند. یک مدرس ساده.

کم کم طلبه‌ها رفتند چند نفری ماندند که به مباحثه پرداخته بودند و من و سعید و ناصر. شلوار و پیراهن بلند آخوندی تنش بود و بدون دستار رفت و چای آورد و نشست. از ما یکی یکی پرسید. ناصر چیزی گفت من غزلکی خواندم و سعید هم سورة فجر را به سبک «منشاوی» قرائت کرد و آقای «عین.صاد» که در همان دقایق متوجه شدیم دیگران به او «حاج شیخ» می‌گویند شروع کرد به صحبت.

  • ۰ نظر
  • ۱۹ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۱۲
معجزه یک آدم معمولی | علیرضا داوودنژاد

دوستی از یک انتشاراتی دو اتاق گرفت تا فیلم نیاز را آن‌جا تولید کنیم.
نصرت‎‎ا...، مسئول انتشاراتی، گاهی کنار پنجره بیرون را نگاه می‌کرد و سوزناک و با محبت می‌گفت: شیخ، شیخ... و من تعجب می‌کردم.
روزی پرسیدم: این شیخ کیست؟ گفت: مراد ماست و خیلی دوست‌داشتنی و عمیق. روزی دیگر پرسیدم: می‌توانم ببینمش. گفت: ما هر از گاهی می‌رویم دیدنش، خواستی بیا برویم قم. گفتم: قم؟ مگر ملاست؟ بله آخوند است (قبلش فکر می‌کردم شاید از این خانقاهی‌ها باشد).

  • ۰ نظر
  • ۱۷ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۵۰
یاد استاد  حجت الاسلام سید مسعود پورسیدآقایی

حجت الاسلام سید مسعود پورسیدآقایی، رییس مؤسسه آینده روشن قم، در دانشگاه و حوزه درس می‌دهد و در زمینه مهدویت صاحب‌نظر است. پورسید‌آقایی در سال 57 دانشجوی رشته مکانیک دانشگاه صنعتی اصفهان بود. استاد صفایی را دعوت کرده بودند دانشگاه صحبت کند. بعد از سخنرانی شیخ یک شب در خوابگاه با او و برخی از دوستانش هم‌نشین می‌شود و با آن‎ها گپ می‌زند. طلبه‌شدن او و تعداد زیادی از دوستانش حاصل همان دعوت و هم‌نشینی است. پورسیدآقایی در این نوشتار که حاصل پیاده کردن حرف‌های اوست، به‎عنوان یک شاگرد از استادش علی‌ صفایی گفته است.

  • ۰ نظر
  • ۱۶ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۵۱
چراغ راه |  حجت‌‌الاسلام عباس لاجوردی

ظهر عاشورا بود که در منزل یکی از دوستان با شیخ آشنا شدیم؛ ایشان جوان خیلی تیزی بود و بحث عاشورا و اهداف اباعبدالله را مطرح کرد. از آن زمان به بعد، با هم رفت و آمد پیدا کردیم. سال‎های 1354 - 1355 بود. یک سال بعد از ارتباط با ایشان، ما طلبه شدیم.

اعتقادش این بود که روحانی مربی‌ست، تنها مدرس نیست، مربی هم هست. معتقد بود دین و انبیاء و اولیاء خدا آمده‌اند تا انسان را تربیت کنند و ما هم بر اساس چنین ضرورتی طلبه شده‌ایم. در حشر و نشر و درس و بحث و رفت و آمد و مسافرت و حتی فوتبال بازی کردن و سر سفره، این بُعد تربیتی را برای روحانی قائل بود. گاهی با محبت، گاهی با خشونت، می‌گفت ما حمامی و دلاک هستیم، باید چرک دیگران را بگیریم. باید بعضی‌وقت‌‎ها کیسه بکشید. نمی‌توانید با نشستن در اندرونی و بیرونی و دست‎بوس داشتن کار کنید. هیچ‎وقت از مبانی‌ و روشش کوتاه نمی‌آمد. به او اعتراض می‌کردند که چه معنی دارد روحانی در خانه‌اش 24 ساعته باز باشد و هرکسی بیاید و برود، ندیده‌ایم آخوند این‎جور باشد، رسم آقایان این‎جور نیست. می‌گفت می

  • ۰ نظر
  • ۱۶ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۲۰
چون خورشید |  حجت الاسلام رنجبر

این‎که خورشید کی و کجا غروب می‌کند، مهم نیست؛ آن‌چه که مهم است و اهمیت دارد این است که تا هست، تابان است، می‌تابد و با تابش خودش همه‎جا را روشنایی و روشنی می‌بخشد. مرحوم آقای صفایی حقیقتا خورشیدصفت بود. این‌که امروز سالگرد غروبش است، چندمین سالگردش است، این‎ها هیچ اهمیتی ندارد؛ آن‌چه اهمیت دارد این است که این مرد تا بود، اثربخش بود و تأثیرگذار. سِر تأثیرگذاریش هم این بود که خودش را به خدا سپرده بود. انسان وقتی خودش را به خدا می‎سپرد، صاحب اثر می‌شود. وقتی از خدا فاصله می‎گیرد، بی‌اثر می‌شود. دقیقا مثل نی است وقتی از لب نوازنده جدا می‌شود و فاصله می‌گیرد، بینوا می‌شود. دیگر هیچ نغمه‌ای و آهنگی ندارد، نیز نغمه واماند چون زلب جدا ماند.خوشا به حال و هوایی که انسان خودش را به دست خدا بدهد. طرف حسابش خدا باشد، آن وقت صفا پیدا می‌کند و می‌تواند صفایی بدهد. چون آدم تا خودش صفایی نداشته باشد، امکان ندارد بتواند صفایی بدهد. مرحوم صفایی خودش را دست آن خطاط ازل و ابد داد.

  • ۰ نظر
  • ۱۶ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۱۷
از زبان قم تا زبان قوم   | حجت الاسلام ناصر نقویان

می‌گوید: «کتاب آیه‎‎های سبز ـ تمثیلات و حکایات و داستان‌‎هایی که استاد صفایی در نوشته‎‎ها و گفته‎‎های خودش به‎کار ‌می‌برد ـ را آن‌قدر ورق زده‌ام که الان دیگر پاره پاره شده و خیلی‌هایش را با چسب چسبانده‌ام.» حجت‌الاسلام نقویان در سال‌‎های اول طلبگی در آمل با دو کتاب از نویسنده‎ای به نام «عین. ‌صاد» آشنا شد. از همان زمان مشتاق دیدار نویسنده‌اش بود اما این فرصت نصیبش نشد و پس از رحلت شیخ بیشتر با آثار و شاگردان ایشان در ارتباط بوده. می‌گوید: «معتقدم امثال بنده هیچ جایی و جایگاهی در معرفی ایشان نداریم، منتها دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است.»
در ادامه، صحبت‎های حجت‎الاسلام نقویان درباره حجت‎الاسلام علی حایری، از نظر شما می‎گذرد.

  • ۰ نظر
  • ۱۶ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۰۴
عین صاد

انتشار وآشنایی با اندیشه های استاد علی صفایی حائری