در زندگی روزمره ، ذهن ما همچون یک بزرگراه شلوغ در معرض انواع فکر و خیال است. و اگر قادر به مدیریت موثر آن نباشیم ، بی شک به مشکل بر خورده و اثر بخشی مان زیر سئوال خواهد رفت.
ما برای مدیریت و اداره ی صحیح انسان در زندگی فردی و اجتماعی ، نیازمند معلومات و اطلاعاتی هستیم که بتواند انسان را در حوزه های تعاملات فردی و اجتماعی رهنما باشد، تا دچار ناهنجاری ها و آسیب ها و چالش های زندگی نگردیم و لذا یک مدیریت معقول و منطقی در انسان ، مستلزم این است که او را خوب شناسایی کنیم و ابعاد مختلف وجودی او را مورد کنکاش و تحقیق قرار دهبم.
توجه به سه سئوال کلیدی ذیل و تحلیل آن موجب می شود که ما انسان را در آغاز شناسایی نموده و سپس از منظر دین مدیریت نموده و به تمام استعدادهای او جهت درست دهیم :
چرا بودن «فلسفه آفریدن انسان »
برای چه بودن «هدف انسان از زندگی»
چگونه بودن «کسب مهارت ها »
بودن، هنگامی رجحان می یابد که خلقت رجحان داشته باشد . برای چه بودن ، هنگامی جواب می یابدکه درهستی ،حق و هدفی وجود داشته باشد.و چگونه بودن ، هنگامی مطرح می شود که نظام و جمالی مشهود و ملموس شده باشد. وگرنه این سه مسأله از ابهام بیرون نمی آید وانسان در بن بست های زندگی فرو خواهد رفت.
اگر مباحث مدیریتى دینى ، زیادى و بى حساب است، از همین نکته برخاسته که مدیریت کارگاه با مدیریت اجتماعى و نگاه تربیتى و تعلیمى هماهنگ نیست و آدم انتخاب کننده و آگاه آزاد، برنامهریزى نشده است و تمامى نیروها و موتورهاى او روشن نگردیده است. و این طبیعى است که آدمى که بودن و نبودن و چگونه بودن و براى چه بودن خود را انتخاب نکرده و آدمى که اهمیتها را در نظر نگرفته و بر اساس اهمیت، شغل و نقش خود را دنبال نکرده و آدمى که نظم را به معناى مراعات اهمیتها نشناخته و روابط متکافل و متعهد را تجربه نکرده و به مجموعه ی جریان و به کارهاى مانده نظارت ندارد، این چنین آدم محدودى که نیاز کارگاه و کارخانه است و به کار مدیریتهاى آمریکایى و آلمانى و ژاپنى و چینى مىآید، از آگاهى و آزادى و انتخابهاى اساسى دور و برکنار نگاه داشته شود و این طبیعى است که طرحهاى این دو با هم هماهنگ نشوند و از هم بیگانه باشند که دنیاها و نگاهها تفاوت اساسى دارد.
حتى اگر آدمى در صراط بود و با نیت و سنتها و اهمیتها آشنا بود و به عبودیت رسیده بود و اسم و نقش و نشان حق را بر خود داشت، اگر آدمى در صراط بود، او را به سبیل و به کارهایش هدایت مىکنند؛ چون همان نظام جواب گو و همان مبانى و مقاصد به تو مىآموزد که با چه کسى ازدواج کنی و چگونه ازدواج کنی، و مىآموزد که چه بخورى و چگونه بخورى و چه کسى را مقدم بدارى. دین با این نوع آدم حساس متفکر عاقل و با سنجش کار دارد، چه عابد باشد و چه زاهد و چه کاسب، چه خانهدار و چه بازارى. دیگر، شغلها تفاوتى ندارند؛ که عمل را با نیت مىسنجند و کارها را با نفس آدمى محاسبه مىکنند. و لذا در روایت آمده:«وحاسبوا أنفسکم» نه اینکه : «حاسبوا أعمالکم».
1) چرا آفریدن(فلسفه آفریدن)
- ۰ نظر
- ۲۶ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۲۹